مددكار اجتماعي

ساخت وبلاگ
نه ساعت

آغازم می کند

نه تقویم

پایانم می دهد

لحظه شمار اتفاقی هستم که نمی افتد...

مددكار اجتماعي...
ما را در سایت مددكار اجتماعي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arminbabaia بازدید : 66 تاريخ : يکشنبه 21 خرداد 1396 ساعت: 10:23

دنیا اگر مردانگی سرش میشداسمش دخترونه نبود... هی دهقان فداکار! تو در روزگاری بزرگ شدی که مردی برهنه شد تا زنان و کودکان زنده بمانند! من اما در رو زگاری نفس می کشم که زنی برهنه میشود تا کودک گرسنه اش نمیرد ....   آرام باش رفیق هیچ گرسنه ای باقی نمی ماند شک ندارم همین روزها همه سیر میشوند از زندگی.. مددكار اجتماعي...
ما را در سایت مددكار اجتماعي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arminbabaia بازدید : 55 تاريخ : يکشنبه 21 خرداد 1396 ساعت: 10:23

بعضی زخمها هست که هر روز صبح،بایدپانسمانش را باز کنی و روش نمک بپاشی تا یادت نرود..... دیگر سراغ بعضی آدمها نباید رفت....!!!   یه وقتایی تو زندگیت میرسه   که بايد دستت رو بزنی زير چـونت    وجريان زندگيـترو فقط تماشاکنی   بعدشم بگی:   به درک   ساده لباس بپوش ساده راه برو اما در برخورد با دیگران ساده مددكار اجتماعي...
ما را در سایت مددكار اجتماعي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arminbabaia بازدید : 100 تاريخ : يکشنبه 21 خرداد 1396 ساعت: 10:23

 گفت دانایی که: گرگی خیره سر،   هست پنهان در نهاد هر بشر!   لاجرم جاری است پیکاری سترگ روز و شب، مابین این انسان و گرگ   زور بازو چاره ی این گرگ نیست صاحب اندیشه داند چاره چیست   ای بسا انسان رنجور پریش سخت پیچیده گلوی گرگ خویش   وی بسا زور آفرین مرد دلیر هست در چنگال گرگ خود اسیر   هر که گرگش را در مددكار اجتماعي...
ما را در سایت مددكار اجتماعي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arminbabaia بازدید : 80 تاريخ : يکشنبه 21 خرداد 1396 ساعت: 10:23

  ای بی وفا ، راز دل بشنو ، از خموشی من این سکوت مرا ناشنیده مگیر ای آشنا ، چشم دل بگشا ، حال من بنگر    سوز و ساز دلم را ندیده مگیر   امشب که تو ، در کنار منی ، غمگسار منی سایه از سر من تا سپیده مگیر ای اشک من ، خیز و پرده مشو ، پیش چشم ترم وقت دیدن او ، راه دیده مگیر   دل دیوانه ی من به غیر از م مددكار اجتماعي...
ما را در سایت مددكار اجتماعي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arminbabaia بازدید : 115 تاريخ : يکشنبه 21 خرداد 1396 ساعت: 10:23

چقدر ساده به هم ریختی روان مرابریده غصّه ی دل کندنت امان مرا قبول کن که مخاطب پسند خواهد شد به هر زبان بنویسند داستان مرا گذشتی از من و شب های خالی از غزلم گرفته حسرت دستان تو جهان مرا سریع پیر شدم آنچنانکه آینه نیز شکسته در دل خود صورت جوان مرا به فکر معجزه ای تازه بودم و ناگاه خدا گرفت به دست تو ا مددكار اجتماعي...
ما را در سایت مددكار اجتماعي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arminbabaia بازدید : 114 تاريخ : يکشنبه 21 خرداد 1396 ساعت: 10:23

آیین برادری و شرط یاری آن نیست که عیب من هنر پنداری آنست که گر خلاف شایسته روم از غایت دوستیم دشمن داری ای مهر تو در دل‌ها وی مهر تو بر لب‌ها وی شور تو در سرها وی سر تو در جان‌ها تا عهد تو دربستم عهد همه بشکستم بعد از تو روا باشد نقض همه پیمان‌ها تا خار غم عشقت آویخته در دامن کوته نظری با مددكار اجتماعي...
ما را در سایت مددكار اجتماعي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arminbabaia بازدید : 103 تاريخ : يکشنبه 21 خرداد 1396 ساعت: 10:23

هر آنچه اتفاق مي افتد بنا به دليلي است پس نبايد با سرنوشت جنگيد اشعاری از محمد سلمانی ...کاش میشد بنویسم بزنم بر در باغ که من از اینهمه دیوار بدم می آید دوست دارم به ملاقات سپیدار رومولی از مرد تبردار بدم می آیدای صبا بگذر و از من، به تبر دار بگوکه از این کار تو بسیار بدم می آید نوشته شده در 2017/6/ مددكار اجتماعي...
ما را در سایت مددكار اجتماعي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arminbabaia بازدید : 72 تاريخ : يکشنبه 21 خرداد 1396 ساعت: 10:23

اگر چه بين من و تو هنوز ديوار استولى براي رسيدن، بهانه بسيار استبر آن سريم كزين قصه دست برداريممگر عزيز من! اين عشق دست بردار استكسى به جز خودم اى خوب من چه مى داندكه از تو - از تو بريدن چه قدر دشوار استمخواه مصلحت انديش و منطقى باشمنمي شود به خدا، پاى عشق در كار استتو از سلاله ى‌سوداگران كشميرىكه ش مددكار اجتماعي...
ما را در سایت مددكار اجتماعي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arminbabaia بازدید : 85 تاريخ : يکشنبه 21 خرداد 1396 ساعت: 10:23